یاسیاس، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

یاس جیگر مامان و بابا

دوتا و نیم غلت

یه خبر داغ دارم یه خبر داغ داغ دارم دخترم نفسم تو امروز موفق شدی دو تا و نیم غلت بزنی. تا قبلش فقط میتونستی یه غلت بزنی و روی شکم خودتو نگه داری اما عشقم امروز ظهر تونستی دو تا و یه نصفه غلت پشت سر هم بزنی . عاشقتممممممممممممممممممم قهرمانننننننننننننننننننننننن. البته دستمال قدرت قهرمان کوچولوی ما که در تصویر قابل مشاهده س روسری مامانشه: ...
30 خرداد 1391

یاس و سیندرلا

سیندرلا:سلام یاس کوشولو با من دوس میشی؟؟؟ یاس:شما کی هستی؟ سیندرلا: من سیندرلام عزیزم یا س: بله دوست میشم سیندرلا: هورا هورا ...
29 خرداد 1391

شهربازی

سلام دخمل خوشگل مامان عزیزم دیشب من و بابایی شما رو برای اولین بار به شهر بازی مجتمع تجاری ستاره جنوب بردیم نفسم. قربونت برم تو همه وسایل بازی رو با دقت نگاه میکردی. از قطار شادی هم خیلی خوشت اومد. همینطور آکواریوم ماهی ها هم خیلی توجهت رو جلب کرد. مامانی هم از فرصت استفاده کرد و یه عالمه بولینگ بازی کرد. بعد از شهربازی هم کلی چیزای خوشمزه خریدیم .مامانی از یه پیراهن خیلی خوشمل خوشش اومد که واسه تو جیگرم بخره اما فروشنده گفتش که کوچکترین سایزش تازه اندازه نی نی های یه سال و نیمه س وقتی برمیگشتیم خونه از خستگی توی ماشین لا لا کردی نفسم. عزیزم نور اونجا مناسب نبود و ما با موبایل ازت عکس انداختیم که خیلی کیفیت نداره : ...
26 خرداد 1391

دریا

سلام فرشته کوچولوی من دخترم امروز عصر من و شما و خاله جون باهم رفتیم ساحل دریا. این  پنجمین یا ششمین باره که میری ساحل عزیزم. البته دفعات قبل همش موقع شب یا دم غروب بود اما این بار عصر بود و شما اولش خواب بودی اما بعدش که بیدار شدی با کنجکاوی دریا و بچه هایی که شنا میکردن رو نگاه میکردی.قربون اون چشمات برم مامانی. عکسهاش رو ببین :   ...
23 خرداد 1391

مهمونی روز پدر

 سلام دختر نازم ما یعنی من و تو و خاله جونی دو روز  قبل از روز پدر رفتیم واسه بابایی کادو خریدیم ،شما هم از فرصت استفاده کردین و یه پیراهن خوشمل واسه خودت خریدی. روز پدر هم به افتخار تازه پدرهای فامیل یعنی بابایی شما و دایی جون همگی خونه مادرجون دعوت بودیم کلی چیزای خوشمزه خوردیم .دایی جون واسمون آهنگ زد و همگی آواز خوندیم وحسابی به همه  خوش گذشت.دست مادرجون و دایی و خاله های عزیز یاس درد نکنه. دختر نازم توی مهمونی مثه خانوما آروم بودی و اصلا گریه نکردی.عاشقتم راستی یه خبر داغ ،عزیزم روز پدر تو برای اولین بار تونستی غلط بزنی و روی شکم با کمک دوتا دستای کوچولوت تعادلت رو حفظ کنی. الهی قربونت برم ...
16 خرداد 1391

واکسن چهارماهگی

سلام فرشته کوچولوی من امروز من و بابایی دختر نازمون رو بردیم تا خانم دکتر واکسن چهارماهگی رو واست بزنه. البته قبلش قد و وزن تو رو هم اندازه گرفت که خدا رو شکر همه چی عالی بود. الانم قطره مسکن رو بهت دادم و خوردی عزیزم ، جای واکسن رو هم امروز کمپرس سرد  و از فردا باید کمپرس گرم بذارم. خدایا!  به دخترم کمک کن تب و درد رو تحمل کنه. اینم عکست ، الهی فدات شم: ...
7 خرداد 1391